من هنوز منتظرم

(( پایگاه پژوهش و نشر فرهنگ مهدوی ))

من هنوز منتظرم

(( پایگاه پژوهش و نشر فرهنگ مهدوی ))

۴ مطلب با موضوع «درباره شهدا» ثبت شده است

به گزارش شیعه آنلاین، حوادث دردناکی که بر ملت های عرب وارد شد سبب ایجاد رخنه ها و شکاف ها در دنیای اسلام و دشمنی مستقیم با دوستداران اهل بیت (ع) شد و ما الان در برابر شخصیت شیعی، متفکر و دانشمندی هستیم که جان خود را برای اعتقاد محکم و ایمان مطلقش به ولایت اهل بیت (ع) فدا کرد و او، شیخ برجسته "حسن شحاته" است؛ کسی که دست های خیانت و دشمنی و کینه پنهان در مصر در روز نیمه ماه مبارک شعبان سال 1434 ه ق به او آسیب وارد کرد، روزی که در آن جهان اسلام میلاد حضرت حجة بن الحسن (عج) را گرامی داشت. پس شیخ، قربانی شد و دنیای ما را ترک کرد، در حالی که این مناسبت بزرگ را برپا داشته بود."محمد سیف الله الحسینی" از دوستان و یاران نزدیک روحانی سرشناس شیعیان مصر، شهید "حسن شحاته" طی اظهاراتی از خیانت اطرافیان او پرده برداشته و به عشق و علاقه وی نسبت به اهل بیت (ع) پرداخت. برای آشنایی مسلمان دوستدار زندگی شهید "شحاته" مسلمان شیعه سرشار از اعتقاد محمدی، دیداری با یکی از نزدیکان این شهید، محقق اسلامی سید "محمد سیف الله الحسینی" صورت گرفت. متن اظهارات "محمد سیف الله الحسینی" که توسط خانم "مریم السادات ناصری زاده" از زبان عربی به فارسی ترجمه شد، به شرح ذیل است: * آیا در ارتباط با سیر زندگی شهید "شحاته" و میزان رابطه خودتان با ایشان صحبت می کنید؟ در ابتدا من از دوستان بسیار نزدیک ایشان بودم و حداقل هر روز برای اطمینان یافتن از حال من، با بنده در تماس بود و سخن ابتدایی در مجالس خود را خواه این مجالس، عزاداری بود یا ولادت به من می داد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۲۰:۴۱
عماد کلامی مقدم
به گزارش«شیعه نیوز» به نقل از البرز، همین طور که داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه می رفتم ، صحنه عجیبی دیدم . درمیان آن سکوت وخلوتی بعد از ظهر که هر کدام از بچه ها از شدت گرما به سنگری پناه برده بود و چرت می زدند، حاج احمد در کنار تانکر آب نشسته بود و با دقت و وسواس خاصی ، ظرفهای ناهار بچه های قرارگاه را می شست .                اول باور نکردم که حاج احمد باشد ولی وقتی به آرامی نزدیک رفتم ، دیدم که خود اوست . با خودم گفتم آدم مثل حاج احمد با آن همه ید و بیضا، فرمانده تیپ ؟؟ حضرت رسول (صلی الله علیه و.اله ) و مسوول قرارگاه تاکتیکی باشد و بیاید کنار تانکر آب ، کاسه بشقابهای بچه ها را بشوید؟! در همین فکر بودم که یک هو به یاد دوربینم افتادم .به تندی ، با دوربین قراضه ای که روی دوشم داشتم ، جلو رفتم و قبل از این که متوجه شود، او را درون کادر دوربین جا دادم و با فشار تکمه ای ، برای همیشه ثبتش کردم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۴۰
عماد کلامی مقدم
درمدرسه،که جای ِتعلیم و ادب هست آقا ز من پرسید:بابایت چه کاره است؟؟ گفتم که بابا،بهـترین بابای دنـیاست گفتاکه این هفته(پدر)موضوع انشاست با ناله و با گریـه و هاها نـوشتم در گوشه ای با خون دل، انشا نوشتم آقا بـدان،بابای من همتـا نـدارد بابای من،یک دست وهم یک پا ندارد از ضربه ی ترکش به سر موجی شد،آقا گاهی سخن گوید شبانه با خود ،آقا گویـد ز فکّه،از هـویزه،از شلمچه از شیمیایی های در خاکِ حلبچه از.... از.... آقا بگو این هفته انشا نمره ام چیست؟ از درد بابایم،خجالت میکشد بیست20(بهلول حبیبی زنجانی)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۳
عماد کلامی مقدم
از آرزوهای زیبایمان دل بریدیم ... چه خون دل ها که نخوردیم ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۱۶:۵۹
عماد کلامی مقدم